معنی ولگرد و بی‌بند و بار

لغت نامه دهخدا

ولگرد

ولگرد. [وِ گ َ] (نف مرکب) ول گردنده. رها. سرخود. بیکاره. هرزه گرد. آواره. بی جا و مکان: زن ولگرد. سگ ولگرد. رجوع به ول شود.


خر و بار

خر و بار. [خ َ رُ] (اِ مرکب، از اتباع) زاد و توشه. زاد و راحله. بار:
گر بقیامت رویم بی خر و بار عمل
به که خجالت بریم چون بگشایند بار.
سعدی.


بار و بنه

بار و بنه. [رُ ب ُ ن َ / ن ِ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) احمال و اثقال. بار و بندیل:
نه لشکر نه کوس و نه بار و بنه
همه میسره خسته و میمنه.
فردوسی.
که ما ماندگانیم و هم گرسنه
نه توشه است با ما نه بار و بنه.
فردوسی.
در شش دیه سراها ومقامها ساختند و منزل گرفتند و بار و بنه بدان نقل کردند. (تاریخ قم ص 32). رجوع به بار و بندیل شود.


بار و بندیل

بار و بندیل. [رُ ب َ] (اِ مرکب، از اتباع) احمال و اثقال. بار و بند. رجوع به باروبند شود.

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

ولگرد و بی‌بند و بار

543

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری